پناه میبرد این خسته جان به مرمرها پناه میبرد آقا به حجره ها درها
...
گرفته شاعر این شعر ذکر خواهر را
امید بسته به قند دل برادر ها
پناه هر چه غریبی مراد هر چه نگاه
امید بسته به صحن و سرات کفتر ها
همیشه آخر شعرم برات بارانی است
همیشه با تو قشنگند بیت آخر ها